کد مطلب:53222 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:177

بردباری و گذشت امام علی











رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ضمن حدیثی طولانی فرمود: اگر بردباری به صورت مردی مجسم می شد به سیمای علی در می آمد.[1] .

جابر گوید: امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام شنید مردی به قنبر دشنام می دهد و قنبر قصد پاسخگویی دارد، حضرت او را صدا زد: ای قنبر، آرام باش، به دشنام گوی خود اعتنا مكن تا خدای رحمان را خشنود و شیطان را خشمگین سازی و دشمنت را به كیفر رسانی. سوگند به خدایی كه دانه را شكافت و جاندار را آفرید مؤمن پروردگار خود را به چیزی چون بردباری خشنود نسازد، و شیطان را به چیزی چون سكوت به خشم نیاورد، و هیچ عقوبتی برای احمق مانند سكوت و بی اعتنایی به او نیست.[2] .

ابن ابی الحدید گوید: آن حضرت بردبارترین مردم نسبت به گنهكار و با گذشت ترین آنها از بدكار بود، صحت این گفتار در جنگ جمل به چشم می خورد كه بر مروان بن حكم- كه سر سخت ترین دشمن آن حضرت بود- دست یافت و از گناه او چشم پوشید. و عبدالله بن زبیر حضرتش را در برابر مردم دشنام می گفت و در جنگ جمل در سخنرانی خود گفت:

«این مرد لئیم پست علی بن ابی طالب به سوی شما آمده» و علی علیه السلام می فرمود:

«زبیر همیشه از ما خاندان بود تا پسرش عبدالله بزرگ شد»، با این همه در همان جنگ بر او دست یافت و او را اسیر كرد اما از او درگذشت و فرمود:

«از اینجا برو تا تو را نبینم» و بیش از این نگفت. و نیز پس از جنگ جمل در مكه بر سعید بن عاص كه از دشمنان او بود دست یافت و چیزی به او نگفت...[3] .

قنبر گوید: با امیر مؤمنان علیه السلام بر عثمان وارد شدم، عثمان دوست داشت با امام خلوت كند، امام بهمن اشاره كرد كه دور شوم. من اندكی دور شدم، عثمان شروع كرد با تندی با امام سخن گفتن، و امام همن طور سر به زیر داشت. عثمان گفت: چرا حرف نمی زنی؟ فرمود: پاسخی جز آنكه ناخوشایند توست ندارم و سخنی كه پسند تو باشد در نظرم نیست. سپس از نزد عثمان بیرون آمد و این شعر را زمزمه می كرد: اگر پاسخ او را دهم پاسخهای حاضر و كوبنده ام دل او را به درد آورد، ولی صبر می كنم و خون و دل می خورم كه اگر اقدامی علیه او كنم نیش سختی از من خواهد خورد.[4] .

امام علی علیه السلام یكی از غلامان خود را چند بار صدا زد و او پاسخ نگفت،امام بیرون آمد دید غلام در خانه ایستاده است، فرمود: چرا پاسخ نمی دهی؟ گفت:حال نداشتم و می دانستم كه شما هم ناراحت نمی شوید و آسیبی به من نمی رسانید؛ فرمود: سپاس خدا را كه مرا از كسانی قرار داد كه خلقش از او ایمنند؛ ای غلام برو كه در راه خدا آزادی.[5] .

امیر مؤمنان علیه السلام از بازار خرما فروشان می گذشت دختری را دید كه می گرید، پرسید: دخترك! چرا می گریی؟ گفت: اربابم درهمی به من داد و فرستاد خرما بخرم و من از این مرد خرما خریدم ولی چون آن را بردم آنها نپسندیدند،اینك پس آورده ام ولی این فروشنده قبول نمی كند. امام به فروشنده فرمود: ای بنده خدا، این خدمتكار است و از خود اختیار ندارد، پولش را پس بده و خرما را بگیر. فروشنده كه امام را نمی شناخت برخاست و تخت سینه حضرت كوفت، مردم گفتند: این آقا امیر مؤمنان است! نفس آن مرد تنگ شده، رنگ از چهره اش پرید و خرما را گرفت و پول را پس داد. آن گاه گفت: ای امیر مومنان، از من راضی باش،فرمود: اگر خود را اصلاح كنی- یا اگر حق مردم را بدهی- چه بسیار از تو راضی خواهم بود.[6] .

زن زیبایی از جایی می گذشت و گروهی چشم چران به او نظر دوختند، امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: چشمان این نرینه ها هوسران و آزمند بود و همین سبب چشم چرانی آنها شد، پس هرگاه یكی از شما زنی را دید كه او را خوش آمد با همسر خود آمیزش كند كه زنان همه یكی هستند. یكی از خوارج گفت: خدا بكشد این كافر را، چه داناست! یاران از جای جستند كه او را بكشند، فرمود: آرام باشید كه پاسخ دشنام، دشنام است یا گذشت از آن گناه.[7] .

ابوهریره فردای روزی كه از آن حضرت به بدی یاد كرده و سخناان ناروایی به گوش او رسانده بود خدمت حضرتش رسید و حوائجی خواست و امام همهه را برآورد. یاران امام بر این كار اعتراض كردند، فرمود: من شرم دارم كه جهل او بر علم من و گناهش بر عفو من و درخواستش بر بخشش من چیره آید.[8] .

ابن اثیر گوید: عایشه پس از شكست در جنگ جمل به علی علیه السلام گفت:

«چیره شدی گذشت كن» یعنی آسان گیر و بزرگوارانه چشم بپوش، و امام گذشت نمود و این جمله ضرب المثل است.[9] و[10] .









    1. فرائد السمطین68:2.
    2. امالی مفید، مجلسی 14 ص118.
    3. شرح نهج البلاغه 22:1.
    4. بحارالانوار49:41.
    5. همان:48.
    6. بحارالانوار48:41.
    7. همان.49: و در «نهج البلاغه» چنین است: «چشمان این نرینه ها به بالا دوخته بود و همین سبب هیجان و چشم چرانی آنها شد...».
    8. بحارالانوار49:41.
    9. النهایة 342:2.
    10. نقل از امام علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 780-777.